این به آن در



این به آن در

چندوقت پیش که برای مصاحبه‌ی کارشناسی ارشد سینما به دانشگاه تهران و دانشگاه هنر رفته بودم فرصتی دست داد در مدت انتظار برای ورود به اتاق مصاحبه با بقیه‌ی قبول شدگان سینما و ادبیات نمایشی بیشتر آشنا شوم . نکته ی جالب تعداد نسبتاً بالای قبول شدگان با مدارک کارشناسی غیرمرتبط بود. به طوری‌که در جمع چند نفره‌ای که دور هم نشسته بودیم من و یک نفردیگر تحصیلات مهندسی عمران داشتیم ، یک نفر دیگر مهندسی صنایع خوانده بود ( تعداد فنی‌ها از همه بیشتر بود .) تعدادی دیگر هم از رشته های غیر از سینما مثل ادبیات ،  گرافیک ، نقاشی و.... قبول شده بودند و کمترین تعداد را بچه‌های کارشناسی سینما تشکیل می‌دادند و در واقع اقلیت آنها بودند نه ما . به این مساله قبلاً هم فکر کرده بودم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که اصولاً دررشته‌های هنری به ویژه سینما آنچه باعث پیشرفت آدم می‌شود بیشتر علاقه و پیگیری شخصی است . اتفاقاً دانشجویان سینما شاید چون فکر می‌کنند به طور طبیعی تحصیل در این رشته آنها را خودبخود به سمت تسلط به ابزارو لوازم  این حرفه سوق خواهد داد کمتر عاشقانه یادگیری را دنبال کنند و این همان آفتی است که من به شدت از آن می‌ترسم . یعنی می‌ترسم آن شوقی که مرا وا می داشت شبی که فردایش و فردای پس ازآن فردا دو امتحان مشکل تحلیل سازه و ریاضی ۲ انتظارم را می‌کشید بنشینم و تا نزدیک صبح سکانس به سکانس «بدنام» هیچکاک را تحلیل کنم و بعد هم به کمک نیروی زاییده‌ی این شوق هردو امتحان را به خوبی پاس کنم ؛ وقتی دانشجوی سینما شوم برایم به صورت یک امر عادی درآید . ( البته مطمئنم که این طور نخواهد شد .) نکته‌ی جالب آن طرف قضیه هم هست عمده موفقیت دانشجویان سینما هم در رشته های دیگر مثل فلسفه ، نمایشنامه‌نویسی و داستان نویسی است . واقعاً جالب است نه؟    


پانتئون کارگردان‌ها



پانتئون کارگردان‌ها

در ادامه مطلب چهارشنبه ، نام ۱۰ کارگردان دوم ساکن در پانتئون خودم را می نویسم همراه با نام بهترین فیلم‌هایشان بازهم به زعم من  :

۱۱- میکل آنجلو آنتونیونی ( شب )  

۱۲- بیلی وایلدر (سانست بلوار )

۱۳- ژان رنوار ( قاعده بازی )                         

۱۴- هاوارد هاکس ( خواب بزرگ )                  

۱۵- استنلی کوبریک ( قتل ) 

 ۱۶  - وودی آلن ( آنی هال )  

۱۷- برناردو برتولوچی ( زیبایی ربوده شده  و آخرین تانگو در پاریس )

 ۱۸- رومن پولانسکی ( مستاجر)   

۱۹- فرانسوا تروفو ( روز در شب )            

۲۰ - ژان پی‌یر ملویل   ( سامورایی )


اگر دستفروش‌ها نبودند......



اگر دستفروش‌ها نبودند......

چندوقت پیش که از خیابان انقلاب می گذشتم کمی بالاتر از فخر رازی بساط یکی از دستفروشان کتاب توجهم را جلب کرد . تعداد زیادی از کتاب های ادبیات روسیه را در بساط گذاشته و هرجلد را ۵۰۰ تومان می فروخت . یعنی به قیمت یک لیوان آب میوه که در همان خیابان انقلاب کمی بالاتر می فروشند تا تو عطش‌ات را به طور موقت فرو بنشانی . آثاری از نویسندگان شاخص روسیه مثل ماکسیم گورکی که از مجموعه ۱۰ جلدی اش تنها ۶ جلد پراکنده اش را داشت ولی همین ۶ جلد با ترجمه‌ی خوب انگلیسی هم غنیمت است بویژه مجموعه نمایشنامه هایش که در ایران کمتر شناخته شده است .همچنین رمان ۳ جلدی ordeal تولستوی ،  یک مجموعه انتخابی از کارهای ولادیمیر کورولنکو؛ نویسنده ای که در ایران کمتر شناخته شده است ؛ گلچینی از داستانهای کوتاه روسی از کلاسیک تا مدرن در دو جلد که داستانهایی از نیکلای یاکوشین ،نیکلای کارامزین ، پوشکین ،لرمانتف ، گوگول و.... را شامل می شود ، پنج نمایشنامه روسی در یک مجموعه و .....  .با این همه کتاب کلی مصیبت کشیدم تا سوار ماشین شوم ولی از مجموعه ارزشمندی که صاحب شده بودم احساس رضایت می کردم . شب که کتاب ها را در اتاقم ورق می زدم تازه فهمیدم ادبیات روسیه چه آثار و نویسندگان بزرگی دارد . ولی در ایران حداکثر ۱۰ نام از قبیل گورکی ، تولستوی ، شولوخوف ، پوشکین ، داستایوسکی و....شناخته شده است . اگر تصادفی به این دستفروش بر نمی خوردم شاید هیچگاه شانس آشنایی با سایر بزرگان این ادبیات غنی را نداشتم . بعد از این جریان به فکر فرو رفتم که چقدر همگی ما به چارچوب های تفکر قالبی عادت کرده ایم و اکتفا می کنیم به مراجع رسمی مثل فرهنگهای سینمایی یا سایت های اینترنتی که با کمی تامل پی می بریم بسیار سلیقه ای و دستچین شده با هنرمندان و آثار هنری و ادبی  برخورد می کنند ولی آنچه هست با آنچه بازمی نمایانند بسیار متفاوت است . کمی تامل کنیم.......


کارشناسی ارشد سینما آری یا نه ؟




نتایج کارشناسی ارشد سینما هنوز اعلام نشده است . رشته های دیگر ثبت نام هم کرده اند و سر کلاس می روند فقط کد رشته های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ منجمله گرایش سینما اعلام نشده است . سینماگران اصولن همیشه در حال تعلیق به سر می برند . آنهم نه تعلیق هیچکاکی بلکه تعلیقی تقدیری از آن جنس که پسرک فیلم « شب شکارچی » چارلز لاتون کل فیلم را تا به پایان در آن به سر می برد .


وبلاگ نویسی : سرآغاز

چهارشنبه، 6 مهر، 1384

امروز برای نخستین بار است که در این وبلاگ می‌نویسم . دل مشغولی جالبی است . نوشتن از چیزهایی که دوست داری و به اشتراک گذاردن آن با دیگرانی که می توانند در همسایگی تو و در همان کوچه ای باشند که تو هستی و یا هزاران کیلومتر دورتردر آن سر دنیا . جالب است علاقمندان هنر به طور عام و عاشقان سینما به طور خاص همیشه در نوستالژی گذشته  غوطه ورند و مثلن هیچگاه نوستالژی زدگان را یارای مقایسه رابرت دنیروی متاخر با کری گرانت متقدم نیست . حتی اگر دنیروی اکتورز استودیویی واقعن در راننده تاکسی یا گاو خشمگین  اسکورسیزی بسیار بهتر از گرانت در (من عروس مذکر زمان جنگ بودم ) یا ( میمون بازی ) هاوارد هاکس بازی کند . مهم آن افسون گذشته هاست که گرانت در هاله زیبایش شناور است و دنیرو برای خیلی ها نه یا حداقل هنوز نه ( می گویم حداقل ؛چون دنیرو هم بعد از بیش از ۳ دهه حضور در سینما به زعم بسیاری جز قدیمی ها محسوب می شود ) به هرحال گذشته برای خیلی ها جذابیت خاصی دارد صرفن به دلیل گذشته بودنش . یعنی برای یک نوستالژی زده حرفه ای ! ممکن است آن چیزی که الآن غبطه از دست رفتنش یا سپری شدن دورانش را می خورد در زمان خودش یک چیز معمولی بوده است که باز هم ممکن است خیلی دوستش داشته یا کمی دوستش داشته و برای خیلی حرفه ای ها اصلن دوستش نداشته ولی حالا که به گذشته تعلق دارد برایش عزیز می شود . به همین خاطر خیلی از این حرفه ای ها ممکن است حتی دوست داشته باشند که ای کاش در همان دوران زندگی می کردند . فکر می کنید دلیل این حرفها در آغاز اولین یادداشت وبلاگ چیست؟ خیلی از عاشقان زندگی در گذشته را دیده ام که تنها به دلیل ظهور اینترنت و بویژه پدیده وبلاگ نویسی اعتقادشان دچار تزلزل شده و دیگر به راحتی حاضر نیستند قرن ۲۱ را با دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی عوض کنند . قابلیت عجیب ارتباطات سریع و بی واسطه یکی از مزایای دوران معاصر است که هیچگاه در گذشته ها قابل تصور نبوده است . و شاید دلزدگان زمانه مدرن که از مسایلی چون تنگ شدن دایره حریم خصوصی ؛ ماشینیزم هر لحظه رو به تزاید و عذاب آور که در بسیاری موارد انسان را برده ماشین کرده ( نمونه بارزش در همین تهران و کلانشهرهای خودمان به وضوح قابل مشاهده است که ترافیک سنگین ؛ آلودگی هوا ؛ کمبود جای پارک و از همه بدتر آلودگی صوتی که از بوق سرسام آور ماشین ها تا نعره رانندگان عاصی در چنبره ترافیک و پشت چراغ قرمز گرفتار آمده را شامل می شود ؛ آدم را بعضی اوقات وا می دارد نه ماشین شخصی اش را سوار شود و نه اصلن از خانه بیرون برود . در این صورت اصراربه داشتن ماشین شخصی که فقط خرج برای آدم می تراشد و هیچ رفاهی برایت به همراه ندارد چیزی جز بردگی انسان در برابر ماشین را به ذهن متبادر می سازد ؟ ) و مسایلی این چنین ( که قصد کالبدشکافی تک تک آنها را در این جا ندارم چون نمی خواهم بیش از این از متن خارج شوم و به حاشیه بپردازم { هرچند معتقدم بعضی موارد حاشیه از متن جذابیت بیشتری دارد .} { امیدوارم این خروج از متن و ورود به حاشیه با این همه تعداد پرانتزها و آکلادها دلزده تان نکند چه این عادت قدیمی من است در نوشتار و گفتار به هرحال اگر چنین نظری داشته و این عادت را خسته کننده یافتید برایم بنویسید تا برایش فکری بکنم .} ) به تنگ آمده اند و آرزوی زندگی در گذشته را دارند بتوانند چند پدیده منحصر به دوران معاصر بیابند که کمی تسکینشان دهد . دنیای مجازی وبلاگ نویسی آن چیزی است که شاید بشر همیشه در آرزویش بوده ولی دور از دسترسش می یافته . به هرحال این هدیه مدرن برای خیلی ها غنیمت است و اگر تو در ترافیک ابدی خیابان ها نمی توانی یا نمی خواهی از خانه بیرون بیایی تا در جمع دوستان در کنج کافی شاپ گپی بزنید ولی می توانی درخانه خود وارد دنیای مجازی وبلاگ شوی و هرچقدر که دلت می خواهد بنویسی . این یادداشت آغازین را ( هرچند وسوسه شدم که آن را ادامه دهم و این قابلیت را هم دارد .)  همینجا به پایان می برم تا قالب ادای دینش را از دست ندهد . ادای دین به دنیای زیبای وبلاگ نویسی