این به آن در
دوشنبه، 11 مهر، 1384
این به آن در
چندوقت پیش که برای مصاحبهی کارشناسی ارشد سینما به دانشگاه تهران و دانشگاه هنر رفته بودم فرصتی دست داد در مدت انتظار برای ورود به اتاق مصاحبه با بقیهی قبول شدگان سینما و ادبیات نمایشی بیشتر آشنا شوم . نکته ی جالب تعداد نسبتاً بالای قبول شدگان با مدارک کارشناسی غیرمرتبط بود. به طوریکه در جمع چند نفرهای که دور هم نشسته بودیم من و یک نفردیگر تحصیلات مهندسی عمران داشتیم ، یک نفر دیگر مهندسی صنایع خوانده بود ( تعداد فنیها از همه بیشتر بود .) تعدادی دیگر هم از رشته های غیر از سینما مثل ادبیات ، گرافیک ، نقاشی و.... قبول شده بودند و کمترین تعداد را بچههای کارشناسی سینما تشکیل میدادند و در واقع اقلیت آنها بودند نه ما . به این مساله قبلاً هم فکر کرده بودم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که اصولاً دررشتههای هنری به ویژه سینما آنچه باعث پیشرفت آدم میشود بیشتر علاقه و پیگیری شخصی است . اتفاقاً دانشجویان سینما شاید چون فکر میکنند به طور طبیعی تحصیل در این رشته آنها را خودبخود به سمت تسلط به ابزارو لوازم این حرفه سوق خواهد داد کمتر عاشقانه یادگیری را دنبال کنند و این همان آفتی است که من به شدت از آن میترسم . یعنی میترسم آن شوقی که مرا وا می داشت شبی که فردایش و فردای پس ازآن فردا دو امتحان مشکل تحلیل سازه و ریاضی ۲ انتظارم را میکشید بنشینم و تا نزدیک صبح سکانس به سکانس «بدنام» هیچکاک را تحلیل کنم و بعد هم به کمک نیروی زاییدهی این شوق هردو امتحان را به خوبی پاس کنم ؛ وقتی دانشجوی سینما شوم برایم به صورت یک امر عادی درآید . ( البته مطمئنم که این طور نخواهد شد .) نکتهی جالب آن طرف قضیه هم هست عمده موفقیت دانشجویان سینما هم در رشته های دیگر مثل فلسفه ، نمایشنامهنویسی و داستان نویسی است . واقعاً جالب است نه؟