هیاهوی بسیار برای هیچ

با اینکه چند ماهی است خودم هم به جمع وبلاگ نویسان پیوسته ام ولی خیلی عادت به وبلاگ گردی ندارم مگر در هنگام خواندن وبلاگ دوستان پیوندی را ببینم که اسمش ذهنم را قلقلک دهد . به هرحال دیروز در حال خواندن وبلاگی بودم  از یکی از روزنامه نگاران معاصر که در زمینه‌ی فلسفه فعالیت می کند ولی متاسفانه در یادداشتی که من از این بزرگوار می‌خواندم حملات بسیار تند و شدیداللحنی را متوجه دوست وبلاگ نویس دیگری کرده بود که او نیز در زمینه‌ی مشابهی فعالیت می‌کند . سیل ناسزاهای به اصطلاح فرهنگی و به اعتبار خودش روشنفکرانه را نثارش کرده و با خصومتی ناروا هرآنچه را که نباید  به او نسبت داده بود .       تاسف انگیزتر آنکه در این سیلان اندیشه و در این لفاظی فحاشانه از چند متفکر و اندیشمند بزرگ مثل آدورنو و.. نیز کمک گرفته تا به حساب خود وجاهتی اندیشمندانه به گفته‌هایش بدهد . راستش را بخواهید دلم گرفت و خیلی هم . که چرا تعدادی از اندیشمندان جامعه ایرانی همدیگر را بر نمی تابند و از دو پادشاه نیز بدتر شده‌اند که در اقلیمی نمی گنجند ؟ چرا همیشه با روش‌های تخریبی ( به قول دوستان علاقمند به فلسفه ، سلبی ) به استقبال یکدیگر می رویم و سعی داریم بنای مستحکم خود را بر ویرانه‌های دیگری بالا ببریم ؟ راستش را بخواهید نمی دانم دلیل تکبر ناصواب عده ای چیست ؟ خواندن آثاری که شارح جان‌مایه های تفکر چند فیلسوف معاصر و نهایتاْ کمی قدیمی‌تر است ( تازه نه خود آثار آن فیلسوف‌ها که خواندنشان جهدی چندین برابر می‌طلبد ) و برگرفتن خطوط اصلی تفکر آن‌ها به صورت فشرده و به قول فرنگی‌ها کپسول شده  به صورتی که در محافل بتوان راه و بی‌راه به آن ها ارجاع داد  طرحی نهایتاْ یک‌ساله است  که شوق فضل نمایی در همان محافل کذایی گذران آن را ساده می کند . و این همان اقیانوسی به ژرفای یک میلی‌متر است که از همه می گوید و می داند ولی گفتن و دانستنش تنها واگویه‌ای است فضل نمایانه که تیغ هرچند کندی شده در کف زنگی مست که چپ و راست فرودش می‌آورد .  به قول استاد براهیمی که از استاد سینمایی در آن سوی مرزها نقل قول می‌کرد که به شاگرد ایرانی‌اش بعد از یک ساعت تشریح خطوط اصلی مقاله‌ی ارائه شده در دوره‌ی دکترایش گفته بود :?  where"s your  voice  و کسی نیست به این دوستان عزیز بگوید شما که از خود صدای مستقلی هرچند ضعیف هم ندارید پس این همه هیاهو برای چیست ؟ نمی دانم شاید این هم از آن تلقی‌های پسا مدرنیستی است که خشونت برهنه را چاشنی قلم و حتی لازم برای آن می بیند . نمی‌دانم .........