رمان چند صدایی
یکی از مباحث مطرح در حوزه ادبیات مدرن مساله چندصدایی بودن رمان به عنوان مهمترین قالب نگارشی در این نوع ادبیات است. این که حضور خالق اثردر برابر مخاطبش به حداقل برسد و اصلن به چشم نیاید ازدسته مسائل اساسی در حیطه زیبایی شناسی سینما هم هست. به عنوان سرآغاز این راه رمان دن کیشوت را مثال میزنند که اولین زمزمههای رمان چندصدایی را سر داده است که البته امروزه جای بحث و تامل دارداگر بخواهیم نقشی فراتر از ارزشی تاریخی در این زمینه برایش قائل شویم . چند صدایی بودن یک اثر ادبی از آنجا آغاز میشود که به جز صدای نویسنده بتوانیم آواهایی دیگر نیزاز میان شخصیتها بشنویم آواهایی که هرکدام به تنهایی رسا و برحق بوده و میتوانند با قدرت یکدیگر را و حتی صدای نویسنده را نقد کنند و درسطحی والاتر ایدهآل ترین حالت رمان چندصدایی مدرن به گفتهی میلان کوندرا آن است که صدای نویسنده در آن کاملن حذف شده باشد که به شخصه به امکان وقوع چنین امری اعتقاد ندارم هرچند شاید بتوان به مرزهایش نزدیک شد. چندصدایی بودن رمان در عصر ادبیات مدرن و پست مدرن بسیار حائز اهمیت است . عصری که دیگر خبری از نویسندگان رئالیست و مبلغ یک اندیشه واحد نیست نویسندگانی همچون بالزاک ، فلوبر و .... و درمقابل عصر ظهور نویسندگان تکثرگرا و به نوعی نئو فرمال است که هنر را نه رسانهای برای رسانیدن پیام میدانند و نه به عنوان یک ذات صرفن مطلق و فاقد کارکرد اجتماعی به طور کامل . نویسندگانی که هنر نویسندگی را برای غلبه بر الگوهای تکرارشونده ی زندگی روزمره انسان معاصربه کار میبرند . ابزاری کلیشه شکن و ارائه دهنده تجربه ای جذاب که شاید امکان وقوع آن برای همگان در طول زندگی مهیا نباشد. و البته نگرشی این چنین با رویکردی فرمالیستی. نویسندگانی که نسل آنها با هنری جیمز و ویلیام فالکنر آغاز شد و بزرگانی چون ویرجینیا وولف و جیمز جویس را در جمع خود میبینند و دو اثر بزرگ این مجموعه یعنی "خشم و هیاهو" و "تصویر هنرمند در دورهی جوانی" را میتوان به عنوان دو نمونهی ناب جریان سیال ذهن و رمان چندصدایی محسوب کرد. شیوه نگرش چندصدایی در همین ادبیات کهن خودمان به راحتی و با نمونههایی ناب قابل مشاهده است. که مشخصترین هنرمند این عرصه را میتوان مولانای بزرگ دانست که همواره حکایت موسی و شبانش به عنوان نمونهای والا در این زمینه مثال زده شده است. که چگونه سه صدای خدا ، شبان و موسی در آن قابل شنیدن است کاملن جدا از یکدیگر و بدون حس حضور مولانا به عنوان خالق اثر. گفتمان موسی وگفتمان شبان چون دو صدای هم سطح در عالم به گوش می رسد بی آنکه حقانیت هیچکدام زیر سؤال برود و صدای خداوند به عنوان خالق بزرگ هستی متکثر که برای موسی و شبان حقانیتی همعرض قائل است .تنها چیزی که در این میان ما را به تامل وا می دارد کمرنگ شدن این نگرش در جریان رمان نویسی معاصر پنجاه سال اخیراست که ما جز نویسنده را نمی توانیم ببینیم و در هر سطر حضور مقتدرانهی خود را بر سرمان فریاد میکشد . نویسندگانی با رسالت های اجتماعی بزرگ که آمدهاند تا اجتماع را به کل منقلب کنند و بنیان سعادت بشر را پی افکنند . شاید تنها چند نمونهی معدود مثل شوهر آهو خانم افغانی را بتوان استثنایی در این زمینه دانست . راستی چرا.......